توضیحات
کتاب کفش ساز نوشتهٔ جو فاستر و ترجمهٔ مهشید شبانیان است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی ناگفته از شرکت ریباک است.
درباره کتاب
کتاب کفش ساز دربارهٔ بنیانگذار ریباک است. داستان ریباک، مانند سایر داستانهای مرسوم، تجاری نیست که دربارهٔ سختکوشی جو فاستر و سیوپنج سالی باشد که قوز میکرد و کفشهای کارخانه را طراحی و تعمیر میکرد. روایت سفر بیخطر و برنامهریزیشده یا خطرکردن سر میلیونها پوند و دست آخر موفقشدن هم نیست، دربارهٔ انگیزش و اهمیت بهچنگآوردن شانسی است که درِ خانهتان را میزند.
داستان خیلی طولانیتر از این حرفهاست، خیلی طولانیتر. مانند همهٔ داستانهای دربارهٔ موفقیت افراد، اینجا نیز روایت فداکردن چیزی است برای دستیافتن به چیزی دیگر. وقتی با تمام وجودمان چیزی را بخواهیم، آن را به دست میآوریم.
ریباک شرکت تجهیزات ورزشی آمریکایی است که کفشهای ورزشی، پوشاک و لوازم ورزشی تولید میکند. این شرکت در سال ۱۸۹۵ توسط جی. دبیلو. فاستر و با نام جی. دبلیو. فاستر اند سانز در شهر بولتون، بریتانیا تأسیس شد.
در سال ۱۹۵۸ جو و جف فاستر؛ نوههای جی. دبلیو. فاستر (مؤسس ریباک) نام این شرکت را به ریباک تغییر دادند. این نام برگرفته از تلفظ آفریقایی واژهٔ رباک (به معنی نوعی غزال آفریقایی) می باشد. آنها نام ریباک را در لغتنامهای پیدا کردند که جو فاستر در دوران نوجوانی، در یک مسابقه برنده شد. در این دیکشنری که نسخهٔ آفریقای جنوبی بود، تلفظ رباک، به ریباک تغییر یافته بود.
شرکت ریباک امروزه یکی از زیرمجموعههای شرکت آلمانی آدیداس است. دفتر مرکزی این شرکت در شهر کانتون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا قرار دارد.
کتاب کفش ساز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند به هدف بزرگشان دست پیدا کنند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب
«در یکی از روزهای ابری نوامبر ۱۹۰۴، باران تندی بر سر جمعیتی که در تراسهای استادیوم آیبراکس گلاسگو جمع بودند میبارید. ابرهای انبوه و خاکستریرنگ رنگ و هیجان را از مسابقهٔ دوومیدانی ربوده بودند. گروهی از دوستان وفادار و اعضای خانواده، که مشغول تماشا بودند، یقهها را بالاکشیده بودند و زیرلب آبوهوای اسکاتلند را لعن و نفرین میکردند.
وقتی مردی با جثهای کوتاه و چهارشانه در زمین مسابقه ظاهر شد، زمزمهها بلندتر و سیلاب باران فراموش شد. همهٔ نگاهها به مرد خیره بود، دوندهٔ آماتور مسافتهای متوسط و طولانی، آلفرد شروب.
آلفرد سر جایش پشت خط شروع مسابقه قرار گرفت، سبیلهای کلفت چخماقیاش را صاف کرد و به جمعیت نگاهی انداخت. به نظر نمیرسید، با وجود دوندههای بلندقدتر و ورزیدهتر، قهرمان شود. شاید تحتفشار بود، اما بروز نمیداد، ولی میدانست دیگران چه انتظاری از او دارند. داستانهای روایتی از سرعت فوقبشری او به شهرت شبهافسانهایاش پروبال داد. قصههای دویدن شگرف او بارهاوبارها در مسابقات دوومیدانی نقل شده بود؛ حرفهایی از این قبیل که آلفرد باید با اسبها مسابقه دهد یا در برابر تیمهای دوِ امدادی بهتنهایی بدود، انگار روی این کرهٔ خاکی هیچ آدمیزادی نبود که بتواند پابهپای او پیش برود.
آلفرد مأیوس نبود. هیچوقت مأیوس نبود. مثل همهٔ روزهای مسابقه، بهسرعت از گروه دوندگان جدا شد و با فاصلهای زیاد آنها را پشت سر گذاشت. او در آن روز رکورد ده کیلومتر و شانزده کیلومتر را شکست و بهترین رکورد جهان را با رسیدن به هجده کیلومتر و هفتادوسه متر در یک ساعت ثبت کرد و تمام این رکوردها را با کفشهای فاستر شکست.»
جهت مشاهده و خرید کتاب های مشابه می توانید به لینک های زیر مراجعه نمایید:
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.