توضیحات
آلمان، سال 1943: رُزا سَوِر 24 ساله است. پدر و مادرش هر دو مرده اند و شوهرش گرگور هم فرسنگ ها دور از خانه در جبهه های جنگ جهانی دوم می جنگد. رُزا که تنها و درمانده است برلین جنگ زده را رها می کند و به امید یافتن سرپناهی امن راهی دهکده ای می شود که پدر و مادر شوهرش آنجا زندگی می کنند. اما یک روز صبح سربازان گارد اِس اِس می آیند و خبر می دهند او فراخوانده شده تا یکی از چشندگان غذای هیتلر باشد و رُزا و نه زن دیگر روزی سه بار به مقر مخفی هیتلر می روند، به آشیانه گرگ، تا پیش از هر وعده، غذای او را بچشند که مبادا مسموم باشد.
آنها که هرلحظه ممکن است جانشان را از دست بدهند، رفته رفته دو دسته می شوند. عده ای به هیتلر وفادارند و عده ای هم مانند رُزا به هیچ عنوان خودشان را نازی نمی دانند، اگرچه هرروز جانشان را به خاطر هیتلر به خطر می اندازند. هرچه زمان می گذرد کینه ها، دلخوری ها و مخفی کاری هایشان هم بیشتر می شو.د. روز به روز از هم دورتر و دورتر می شوند و هرکس با خودش می اندیشد نکند در سمت اشتباه تاریخ ایستاده باشد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.